رؤیای شبانه من
دلم کار دست است،خودم بافتمش! تارش را از سکوت، پودش را از تنهایی، همین است که خریدارندارد....
✘این روزها، چقـــــــــــدر یادمان می رود زندگی کنیم
.....!!!!!! ✘
✘برای دلـــــــــــــــــــــــــم گاهی پدر میشوم...
خشمگین میگویم: بس کن تو دیگر بزرگــــــــــــــــ شدی!! ✘..
✘خرابـــــــــــــــــــم …خرابــــــــــــــــــــــــــــــ …
به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش رفیقش بود. ✘..!
✘خالـ ے ام . . .
حرفـ ے نیست . . .
حرفم این است . . .خالـ ے چطور این قـבر בَرב مـ ے کند!؟ ✘...!
✘بچه کـــه باشی
از نقـــاشی هایت هم
می تـــوانند به روحــــــیات و درونیـاتت پی ببرند
بــــــزرگ کـــِه می شــــوی
از حـــرفهایت هم نمیفهـــند
توی دلــــــــت چه خــبر است.......... ✘..!!!!
✘کافییست کسیـــــــــــــ اسمم را صدا بزند.....
بعد از اسمم ویرگولی بگذارد
کمی مکث کند و .....
بگوید: "خوبی؟!"
آنوقت هیچی نمی گویم و از گریه منفجر میشوم!! ✘..!!
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:, ساعت
19:30 توسط فرزانه| نظر بدهيد |
Design By : nightSelect.com |